حکایت کوتوله ها
بنام خدا
تاریخ سی و سه ساله کشور ما پر از سرگذشت مردانی است که سر در راه کشور باختند و بی هیچ چشمداشتی هرآنچه در توان داشتند در آستان دین و میهن فدا کردند.
و پر است از سرگذشت مردان کوچکی که لباس بزرگان را بتن کردند و در ترازوی عمل قافیه را باختند و هیکل رذل و بیمقدارشان در بوته عمل از جلد آدم خوب و انقلابی بودن بیرون افتاد و حقیرانه ، جیفه بیمقدار دنیا را با عزت و شرف علمداری این مردم بزرگ عوض کردند.عشق قدرت و عشق مال و مقام ، آنها را در مقابل انقلاب قرار داد و خود را به بد چیزی فروختند.
آنها که میتوانستند در تاریخ این سرزمین ، نام خود را برای همیشه بعنوان سرداران پر افتخار ثبت کنند ، اما عطش و طمع شان باعث شد سر از آستان شیطان در آورند و در پیشگاه خدا و ملت بدنام شدند.
لازم نیست از کسی اسم ببرم.همین که نیم نگاهی به روزها و ماهها و سالهای گذشته پرفراز و نشیب این سرزمین بیندازید ، به نمونه های فراوانی از این مردم پست و حقیر برخواهید خورد که خدا خواست و به آنها روی خوش نشان داد ، ولی از این شانس استفاده ناصواب بردند و شد آنچه شد.
حال ای مردانی که گوشه ای از چرخ این مملکت بدست شما سپرده شده است ، هم سرگذشت خوبان و هم بدان این امت را مورد مداقه قرار دهید و راه خود را انتخاب کنید.
زمان بسرعت میگذرد وشما بر سر دوراهی حساسی قرار گرفته اید.
خدا انتخاب را در اختیار خودتان قرار داده است.
این گوی و این میدان.